ارتباط با ديگران، اعم از بيانى و غير بيانى، از مبانى تمدّنساز زندگى اجتماعى انسان بهشمار مىآيد. در اين ميان، ارتباط شنيدارى و گفتارى قسمت عمده ارتباطات آدمى را تشكيل مىدهد و از سوى ديگر، بخش قابل توجهى از عمر انسان صرف شنيدن و گفتن مىشود و گاه كلمه يا جملهاى زندگى دنيوى يا اخروى او را دگرگون مىسازد. و به گفته مولوى:
عالمى را يك سخن ويران كند*** روبهان مرده را شيران كند(1)
و به گفته عارف سالك، آية اللّه حسن زاده آملى: «از اهمّ مراقبات اين است كه انسان، مواظب واردات و صادرات دهان (و گوش) خود باشد... انسانى كه واردات گوشش ياوه و هرزه و گزاف است صادراتش هم آلوده است. حرفها و افسانههاى باطل، دهن و ذهن را كج و معوج مىكند»(2).
و در جاى ديگر مىگويد: «گوش، دهان جان است، غذاى جان را در ابتداى امر بايد از راه گوش كه دهان اوست به او داده و پس از آنكه نيرو گرفت دهانهاى ديگر برايش باز مىشود»(3).
به كار گرفتن توصيهها و قوانين گفتارى و شنيدارى پيشرفته و دقيق و كارآمد قرآن كريم، به طور قطع ما را در اين نوع ارتباط، قدرتمند ساخته و آسيبها و موانع را برطرف خواهد ساخت.
در اين مقاله سعى نمودهايم بيشتر از ديدگاه قرآن به اين موضوع بپردازيم و از روايات و مطالب غير قرآنى در حد ضرورت استفاده كنيم و از آنجا كه قرآن كريم ارتباط شنيدارى را بر ارتباط گفتارى مقدم شمرده است، ابتدا توصيههاى شنيدارى و سپس گفتارى را مورد بررسى قرار مىدهيم و مختصرى هم به آسيبشناسى گفتارى و شنيدارى خواهيم پرداخت.
شنيدن مؤثر و هدفدار، تأثير جاودانهاى بر زندگى دنيوى و اخروى انسان دارد، تا جايى كه قرآن كريم از زبان جهنّميان مىفرمايد:
«وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فىآ اَصْحَابِ السَّعيرِ»(4)؛ و مىگويند اگر ما گوش شنوا مىداشتيم يا تعقّل مىكرديم در ميان دوزخيان نبوديم.
قرآن كريم پيش از پرداختن به قوانين ظاهرى و رفتار شناسانه و شنوايى حسى در ارتباط شنيدارى، بر محتواى پيام و گوش دل سپردن و شنوايى باطنى و حقيقى تأكيد كرده و مردم را به شنود مؤثر (استماع) فرا خوانده است.
دانشمندان علوم ارتباطات، شنود مؤثر را يكى از مهارتهاى ارتباطى بسيار مهم و فوقالعاده دشوار دانسته و چنين تعريف كردهاند:
«فرايند كشف رمز و تعبير و تفسير پيامهاى كلامى را به طور فعّال شنود مؤثر گويند، كه به توجه شناختى و پردازش اطلاعات نيازمند است، در حالى كه صرف شنيدن نياز به توجه و پردازش ندارد»(5).
از آنجا كه معمولاً آدمى از نظر روانشناختى در حالت تهاجمى بيش از حالت تدافعى ارضا مىشود، شنود مؤثر براى او دشوارتر از گفتار است. هر چند گفتن را به جان كندن و شنيدن را به جان پروردن تشبيه نمودهاند، بايد توجّه داشت كه شنيدن براى بسيارى از مردم خستهكنندهتر از گفتن است(6). اين بدان خاطر است كه توان انديشه آدمى و شنيدن بسيار سريعتر از گفتن است. گوينده ممكن است در هر دقيقه 125 تا 150 كلمه بگويد، در حالى كه ذهن توانايى پردازش 600 تا 1000 كلمه در دقيقه را دارد و اين فرصت اضافى موجب پراكندگى ذهن و عدم تمركز او مىشود، به صداهاى اطراف گوش فرا مىدهد و احساسات و موانع فراوان خارجى، مانع شنود اثربخش مىگردد(7). و از اينرو بيشتر آدمها گوش شنوا ندارند.
«اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ اَوْ يَعْقِلُونَ»(8)؛ آيا مىپندارى كه بيشتر آنان مىشنوند يا فكر مىكنند؟
در حالى كه خداوند توانايى شنيدن و پردازش حدود 600 تا 1000 كلمه در دقيقه را به ذهن آدمى عطا فرموده است، مسلّما انسان در مقابل اعطاى اين توانايى، بازخواست خواهد شد، چنان كه در اين زمينه مىفرمايد:
«اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ اُولـآئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْـءُولاً»(9)؛ گوش و چشم و دل، همه مسؤولاند.
«وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(10)؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شاكر نعمتهاى او باشيد.
«اَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَارَ»(11)؛ چه كسى [جز خداى بزرگ] مالك [و خالق] گوش و چشمهاست؟
«وَ اتَّقُوا اللّهَ وَاسْمَعُوا»(12)؛ از خدا بپرهيزيد و گوش فرا دهيد.
«فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ اَطيعُوا وَ اَنْفِقُوا»(13)؛ پس تا مىتوانيد تقواى الهى پيشه كنيد و گوش دهيد و اطاعت نماييد و انفاق كنيد.
«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ»(14)؛ پس بندگان مرا بشارت بده؛ همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند.
«وَ اَمْرُهُمْ شُورى بَينَهُم»(15)؛ و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنها انجام مىپذيرد.
«وَ اِذا قُرِءَ الْقُرآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا...»(16)؛ هنگامى كه قرآن خوانده مىشود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد.
«وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(17)؛ و آنها كه از لغو و بيهودگى روىگردانند.
«وَ اِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ اَعْرَضُوا عَنهُ»(18)؛ و هرگاه سخن لغو و بيهوده بشنوند از آن روى مىگردانند.
«اِذَا سَمِعْتُمْ ايَاتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَاُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فى حَديثٍ غَيْرِهِ اِنَّكُمْ اِذًا مِثْلُهُمْ»(19)؛ و هرگاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مىكنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند، و گر نه شما هم مثل آنها خواهيد بود.
«وَ لَوْلاَآ اِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَآ اَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذَا»(20)؛ چرا هنگامى كه آن را (داستان افك) شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم».
«اِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَيَّنُوا»(21)؛ اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد.
«وَ مِنَ الَّذينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ»(22)؛ و از يهوديان كسانى هستند كه سخنان دروغ را مىشنوند(23).
«وَاِذَا سَمِعُوا مَآ اُنْزِلَ اِلَى الرَّسُولِ تَرَىآ اَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»(24)؛ و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر [اسلام] نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبينى كه به خاطر حقيقتى كه دريافتهاند، از شوق اشك مىريزد.
«وَ اِنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى امَنَّا بِه»(25)؛ و ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم.
«وَ اِنَّا سَمِعْنَا قُرْ انًا عَجَبًا * يَهْدىآ اِلَى الرُّشْدِ فَـامَنَّا بِهِ»(26)؛ ما قرآن عجيبى شنيدهايم كه به راه راست هدايت مىكند، پس به آن ايمان آورديم.
«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ»(27)؛ پس بندگان مرا بشارت ده؛ همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند.
«قَالُوا سَمِعْنَا وَ اَطَعْنَا غُفْرانَكَ»(28)؛ گفتند ما شنيديم و اطاعت كرديم و از تو انتظار آمرزش داريم.
آنچه از آيات قرآن برشمرديم، ما را به اين حقيقت متذكر مىشود كه ابزار معرفت و شناخت ظاهرى و باطنى در وجود آدمى، همواره بايد در جهت كمال انسان به كار گرفته شود؛ لذا در فرهنگ قرآنى، واژههايى مانند سمع، بصر و قلب، نقش مهمى در شخصيّت مثبت و منفى انسان دارند و خداوند كسانى را كه از اين ابزار خوب بهرهبردارى مىكنند، مىستايد. در مقابل، افرادى را كه در برابر اين نعمتها ناسپاس هستند و از آنها در جهت انسانى و معرفتى درست، استفاده نمىكنند، به شدّت مورد نكوهش قرار مىدهد و حتى آنها را تا مرحله حيوانيت و پستتر از آن تنزّل مىدهد. طبيعى است انسان مىتواند با همين گوش ظاهرى، دريچههاى گوش باطنى را باز گشايد و حقايق جهان هستى را با آن شنود كند تا در معرض هدايت و پيام الهى قرار گيرد.
«وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»(29)؛ و بر گوش و قلبش مُهر زده.
«اِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لاَ يَعْقِلُونَ»(30)؛ بدترين جنبندگان نزد خدا كَران و گُنگانىاند كه نمىفهمند.
«اَفَاَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كَانُوا لاَ يَعْقِلُونَ»(31)؛ آيا تو مىتوانى سخن خود را به گوش كران برسانى، هر چند نفهمند؟
«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ»(32)؛ آنها (منافقان) كران، گُنگها و كوراناند؛ لذا [از راه خطا [باز نمىگردند.
«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ»(33)؛ [اين كافران در واقع] كر و لال و نابينا هستند؛ از اين رو چيزى نمىفهمند.
«وَلاَ تَكُونُواكَالَّذينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ»(34)؛ و همانند كسانى نباشيد كه مىگفتند: شنيديم، ولى در حقيقت نمىشنيدند.
نيروى تفكّر و تكلّم، دو فيض بزرگ خداوند تبارك و تعالى به آدمى است، چنان كه پس از آفرينشِ انسان از نعمت بيان سخن گفته است:
«الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْ انَ * خَلَقَ الاِْنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»(35).
اين دو ويژگى انسان را از حد حيوانى تا جانشينى خدا بالا برده است. امير مؤمنان عليهالسلام در اين زمينه چنين مىفرمايد:
«ما الانسان لو لا اللسان الاّ صورة ممثّلة او بهيمة مهملة»(36)؛ اگر زبان نباشد انسان چيزى جز يك نقش مجسّم يا حيوان رها شده نيست.
در روايات ديگر از گفتار به عنوان ميزان، ترازوى انسان، پارهاى از وجود انسان، مؤثرترين چيز براى جلب دلها(37)، ميزان عقل، ترجمان دل و بيانگر شخصيت(38) تعبير شده است.
گفتار كمنظيرترين و متداولترين عملكرد انسان است. با اين وصف، از آنجايى كه به كارگيرى آن بسيار معمولى، طبيعى و آسان است كمتر قدرت و توان خارقالعاده آن را در مىيابيم.
گفتار گرانقدرترين ابزارى است كه در اختيار انسان است، امّا از بيشتر كاربردهاى آن غافل مىباشد. بر اساس محاسبهاى، حدود 42 درصد زمان در مراودههاى ارتباطى عادى توسط افراد معمولى از طريق گوش كردن و 32 درصد در صحبت كردن صرف مىشود، اين در حالى است كه خواندن 15 درصد و نوشتن 11 درصد زمان را به خود اختصاص مىدهد(39). بنابراين بيشترين تأثير متقابل ميان مردم به گفتار و شنيدار بستگى دارد و كمترين آن به نوشتار. افزون بر آن، گسترش وسايل ارتباطى همچون تلفن همراه، راديو و تلويزيون، ماهواره و ديگر وسايل ارتباطى ـ كه بيشتر جنبههاى گفتارى و شنيدارى دارند ـ اين تأثير را افزايش مىدهند.
سخن گفتن به عنوان اقناع و ترغيب، وسيله ارتباط با ديگران(40)، دفاع از حقوق خويش، شركت در جلسات و انجمنهاى مهم و مؤثر و ابراز محبّت و مودّت نسبت به ديگران، داراى نتايج سودمند زيبا و شفابخش (Therpeatic)بوده(41)، در زندگى انسان نقش منحصر به فردى را ايفا مىنمايد.
گفتار از زمان طفوليت شروع مىشود و به عنوان يك عملكرد اصلى از كل رفتار دو طرفه انسانهاست كه مهارت استفاده از زبان، توليد خبر، انتقال و دريافت (Reception)، تنظيم اطلاعات و پاسخ به عقايد مردم، براى يك ارتباط گفتارى لازم است(42).
امروزه يكى از موضوعات مهمى كه گاه در رشته مديريت رفتار سازمانى و گاه به صورت مستقل مورد توجّه قرار گرفته است و در دانشگاههاى برخى از كشورها به عنوان يك رشته تحصيلى تخصّصى تدريس مىشود، ارتباط گفتارى است.
آيا تاكنون با خود انديشيدهايم روزانه چه زمانى را به سخن گفتن و ارتباط گفتارى با ديگران سپرى مىكنيم؟ آيا تاكنون براى بهينهسازى اين ارتباط گفتارى، آموزشى ديدهايم؟ اگر پاسخ منفى است، چه بهتر كه اين آموزش را از كلام ربّ العالمين فرا گيريم و لطايف آن را بررسى كنيم.
«مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»(43)؛ انسان هيچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اينكه همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموريت [و ضبط آن] است.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود:
«اِن مقعد ملكيكَ على ثنيتك، لسانُك قلمهما، و ريقك مدادهما و انت تجرى فيما لا يعنيك و لا تستحيى من اللّه و لا منهما»(44).
جاى نشستن دو فرشته تو در دندانهاى پيشين توست و زبان تو قلم آنها و آب دهانت جوهر قلم آنها و تو بىملاحظه آنچه را به كار تو نيايد مىگويى و از خدا و آن فرشتگان شرم نمىكنى.
و در سوره مريم چنين مىفرمايد: «يَومَ تَشْهَدُ عَلَيهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ»(45)؛ در آن روز زبانها و... عليه آنها گواهى مىدهند.
«وَ مَآ اَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ اِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»(46)؛ ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنها آشكار سازد.
موسى از خداوند درخواست كرد كه برادرش هارون را همراه او بفرستد؛ زيرا هارون در سخن گفتن فصيحتر بود.
«هُوَ اَفْصَحُ مِنّى لِسَانًا»(47)؛ برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است.
بىترديد يكى از علل پيشرفت دين مبين اسلام بيان ساده و روان آيات با كلام فصيح نبى اكرم صلىاللهعليهوآله است، چنان كه مىفرمايد: «فَاِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا»(48)؛ ما فقط آن (قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم، تا پرهيزكاران را به وسيله آن بشارت دهى و دشمنان سرسخت را با آن انذار كنى.
امير مؤمنان فرمود:
«احسن الكلام مازانه حسن النظام و فهمه الخاص و العام»(49)؛ زيباترين سخن، كلامى است كه داراى نظم و زيبايى بوده، عموم مردم آن را بفهمند.
«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ»(50)؛ گويى مىخواهى خود را هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله با تمام وجود مردم را به اسلام دعوت مىكرد و جدّىترين حالات آن حضرت سخنرانى ايشان بود.
«يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ»(51)؛ خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند به گفتار ثابت استوار مىسازد.
در مورد سخن ثابت گفته شده است: سخنى كه به حجت قاطع محكم و نزد گوينده ثابت شده و در دلش متمكّن گشته باشد. در فتنهها و فراز و نشيبها در دنيا و آخرت و رسيدن به بهشت دچار سستى و انحراف نمىشود(52) و به طور خلاصه، از ضد و نقيض و تلوّن و انحراف در امان است.
«قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(53).
واژه «حسنا» به صورت مطلق آمده است(54) و ظاهرا شامل گفتار، رفتار، حالت صورت و چشمها و ظاهر و باطن كلام مىشود.
امام باقر عليهالسلام در اين باره فرمود: بگوييد به مردم بهترين چيزى را كه دوست داريد به شما گفته شود(55).
اين آيه امر به معروف و نهى از منكر را نيز دربر مىگيرد و شامل سخن گفتن با همه مردم، چه مؤمن و چه كافر نيز مىشود(56).
در اين زمينه مىتوان به آيات زير استناد كرد:
«قُلْ لِعِبَادى يَقُولُوا الَّتى هِىَ اَحْسَنُ...»(57)؛ به بندگانم بگو سخنى بگويند كه بهترين باشد، چرا كه شيطان [به وسيله سخنان ناموزون] ميان آنها فتنه و فساد مىكند.
«وَلاَ تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ»(58)؛ و آنهايى را كه جز خدا مىخوانند دشنام مدهيد.
«ادْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ(59)»؛ با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما.
«فَلاَ تَقُلْ لَهُمَآ اُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَريمًا»(60)؛ كمترين اهانتى به آنها (پدر و مادرت) روا مدار و بر آنها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو.
اين آيه شريفه شيوه سخن گفتن را با پدر و مادر به ويژه در هنگام سالمندى بيان مىدارد. مفسّران در تفسير «قَولاً كَريما» مطالب گوناگونى بيان داشتهاند؛ از جمله:
1) با لطف و مهربانى و نرمى، از روى ادب و حرمت و سنجيده و بزرگوارانه با آنان سخن بگوييد.
2) با آنان كج خلقى و درشتخويى نكنيد.
3) سخن لغو و زشت و ركيك به كار نبريد.
4) پدر و مادر را به نام صدا نكنيد، بلكه با احترام با عبارت يا ابتاه (پدرم)، يا امّاه (مادرم) آنها را مورد خطاب قرار دهيد(61).
5) از تندى و پرخاش و حتّى زدن آنها، كريمانه درگذريد و با كلام «غفر اللّه لكما» براى آنان مغفرت طلب كنيد(62).
6) با تواضع و فروتنى سخن بگوييد، همچون بردهاى در مقابل مولا(63).
7) سخنى كه موجب دلگيرى آنها شود بر زبان جارى نكنيد(64).
شايان يادآورى است عبارت «قَولاً كَريما»تنها درباره والدين بيان شده و در جاى ديگر از قرآن كريم چنين عبارتى نيامده است.
«وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُورًا»(65)؛ هرگاه از آنان (مستمندان) روى برتابى و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى [تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى] با گفتار نرم و آميخته با لطف با آنها سخن بگو!
از آنجا كه گاهى مسكينى به انسان رو مىآورد و امكاناتى براى پاسخگويى به نياز او در اختيار نيست، آيه ياد شده طرز برخورد صحيح با نيازمندان را بيان مىكند و مىگويد:
اگر از نيازمندان به خاطر نداشتن امكانات و انتظار رحمت خداكه به اميد آن هستى روى برگردانى، نبايد اين روىگردانى توأم با تحقير و خشونت و بىاحترامى باشد، بلكه بايد با گفتارى نرم و سنجيده و توأم با محبت بوده و حتّى اگر مىتوانى وعده آينده را به آنها بدهى و مأيوسشان نسازى.
ميسور از ماده يسر، به معناى راحت و آسان است و در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه سخن نيك و برخورد همراه با احترام و محبّت را شامل مىشود.
پس از نزول اين آيه، رسول خدا صلىاللهعليهوآله هنگامى كه چيزى براى بخشش به سائل نداشت به او مىفرمود:
«رزقنا اللّه و ايّاكم من فضله»(66)؛ خداوند ما و شما را از فضلش روزى فرمايد.
و در آيه ديگرى آمده است:
«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ اَذىً»(67)؛ گفتار پسنديده [در برابر نيازمندان] و عفو [و گذشت از خشونتهاى آنها] از بخششى كه آزارى در پى آن باشد بهتر است.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله در اين زمينه مىفرمايد: «الكلمة الطّيّبة صدقة»(68)؛ سخن پاكيزه، خود صدقه است.
و باز مىفرمايد: «اِن لم تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم»؛ «اگر شما به قدرى وسعت مالى نداريد كه مردم را بهرهمند نماييد، آنان را با اخلاق خوش و خوش گفتارى بهرهمند و خوشحال سازيد»(69).
«فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فىآ اَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغًا»(70)؛ از [مجازات] آنها صرف نظر كن! و آنها را با بيانى رسا اندرز ده و نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما.
مفسّران اين آيه را درباره شيوه سخن گفتن با منافقان دانستهاند و قول بليغ را سخنى مؤثر و داراى بلاغت تفسير كرده و گفتهاند اين آيه دليل بر اهميّت بلاغت و تشويق بندگان به رعايت آن است(71).
علامه طباطبايى در تفسير آيه مىنويسد:
«به ايشان سخنى بگو كه دلهايشان آن را درك كند و بفهمد چه مىگويى و خلاصه با زبان دل آنان حرف بزن، تا متوجّه شوند كه اين رفتارشان چه مفاسدى دارد»(72).
و شايد منظور اين باشد كه شفّاف و صريح با آنها سخن بگو و از به كار بردن الفاظ مشترك كه از آن سوء استفاده كنند بپرهيز.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام تا آنجا كه ممكن بود مدارا مىكرد؛ زيرا مأمور به ظاهر بود و جز در موارد استثنايى آنها را مجازات نمىكرد(73).
يكى از سختترين ارتباطات گفتارى زمانى است كه انسان با مخالفان فكرى و اعتقادى خود روبهرو شده و قصد تأثيرگذارى و اطلاع رسانى داشته باشد. در چنين ارتباطى انتخاب كلمات، شيوه و قدرت بيان، برخورد اوّليه، حركات و رفتار و عزم و اراده گوينده، بسيار مهم و نقشآفرين است.
قرآن كريم فرعون را به عنوان مصداق طغيانگرى و لجاجت و سرسختى در مقابل حق معرفى مىكند.
خداوند براى برخورد اوّليه با او ابتدا هارون را كه فصيحتر از موسى بود، به همراه موسى مىفرستد و سفارش مىكند كه از ارتباط گفتارى ملايم استفاده كنند:
«اذْهَبَآ اِلى فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغى * فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَوْ يَخْشى»(74)؛ به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است، امّا به نرمى با او سخن بگوييد؛ شايد متذكّر شود يا از خدا بترسد.
مفسّران در مورد «قول ليّن» چنين گفتهاند:
در موقع دعوت با او مدارا كرده، از درشتى بپرهيزيد(75).
با كنيه او را صدا بزنيد (امام كاظم عليهالسلام )(76).
به او وعدههاى زياد بدهيد(77).
به او بگوييد آيا مىخواهى پاكيزه شوى و من تو را به سوى پروردگارت هدايت مىكنم تا از او بترسى و گناه نكنى؟(78)
از روى اميد و انتظار او را دعوت كنيد، نه از روى يأس(79).
در برخى از تفاسير آمده است پس از اين برخورد نرم، فرعون تحت تأثير قرار گرفت، ولى پس از مشورت با هامان، از ايمان آوردن منصرف گرديد(80).
پل ژاگو يكى از نويسندگان غربى در مورد نرمش در سخن مىنويسد:
«اگر بخواهيد در گام نخست ديدگاه خود را تحميل كنيد، به احتمال نود درصد با واكنشهاى غير ارادى مغز از جمله امتناع، عقبنشينى يا رفتارى ناشى از عزّت نفس مواجه مىشويد. در جايى كه نرمى متقاعدكننده و نفوذى پيشرونده، بىترديد كارآيى سودمندى دارد، لحن تند و رُك فقط به تحريك حالت دفاعى و لجبازى شخص مىانجامد»(81).
«ادْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ»(82)؛ با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن.
امام صادق عليهالسلام در تفسير آيه فرموده است: «يعنى بالقرآن»؛ به وسيله قرآن آنها را دعوت كن(83).
سفارش قرآن در مواجهه با نامحرمان، رعايت قول معروف و ارتباط پسنديده است، چنان كه مىفرمايد:
«لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا اِلاَّآ اَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفًا»(84)؛ پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد مگر اينكه به طور پسنديدهاى [آشكار و براى خواستگارى و ازدواج با آنها به صورت كنايه] صحبت كنيد.
و درباره زنان مىگويد:
«فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا»(85)؛ پس به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد.
عبارت «قَولاً مَعرُوفا» در قرآن كريم چهار مرتبه به كار رفته است(86) كه نوع صحبت كردن با زنان(87)، كودكان، سفيهان(88)، يتيمان و مسكينان(89) و مردان نامحرم(90) را بيان كرده است.
سخن گاهى از حمله و يورش كارگرتر، از شمشير برندهتر، از تير نافذتر، از همه چيز زيباتر و گاه زشتتر، از هر چيز خوبتر و گاه بدتر، از بهترين اعمال و گاه از بدترين اعمال، كليد هر خوبى و بدى(91) و منشأ بيشترين خطاها و گناهان بهشمار مىآيد و زبان در بيان معصومين عليهمالسلام گاه به درندهاى بدخو و گاه به كلب عقور و سگ گيرنده و تيرى كه به خطا مىرود تشبيه شده است(92).
يكى از نويسندگان غربى در اين باره مىنويسد:
«همچنان كه گاهى بعضى سخنان و كلمات به نحو معجزهآسايى ما را دگرگون مىسازند و به حركت درمىآورند، همچنان نيز بعضى سخنان، انسان را منحرف مىسازند. همان طور كه بيان صحيح و روشن مىتواند افراد را متحوّل كرده در مسير درست بيندازد، به همان ترتيب، لغزش كلام و بيان ناقص ممكن است موجب گمراهى افراد گردد».
جورج ارول نويسنده كتاب 1984 مىگويد:
«همانسان كه انديشه زبان را فاسد مىكند، زبان نيز انديشه را فاسد مىسازد»(93).
در اينجا برخى از آسيبهاى ارتباط گفتارى را كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده، فهرستوار مىآوريم:
«وَ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ اِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَيْـءًا»(94)؛ آنها به اين سخن يقين ندارند، تنها از ظن و گمان بىپايه پيروى مىنمايند. با اينكه گمان هرگز انسان را بىنياز از حق نمىگرداند.
«وَ تَقُولُونَ بِاَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ»(95)؛ و با زبان خود سخنى مىگوييد كه به آن يقين نداريد.
معصوم عليهمالسلام مىفرمايد: «لو سكت الجاهل ما اختلف الناس»(96)؛ اگر نادان سكوت كند مردم اختلاف نخواهند كرد.
«فَلاَ تُمَارِ فيهِمْ اِلاَّ مِرَآءً ظَاهِرًا»(97)؛ پس درباره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن.
ارتباط گفتارى به صورت نجوا يكى از ارتباطات مهم و حساس است؛ از اين رو در صورتى كه بجا و مناسب باشد بسيار مفيد خواهد بود و اگر مناسب نباشد از عمل شيطان بهشمار مىآيد(98).
خداوند در اين زمينه مىفرمايد:
«لاَ خَيْرَ فى كَثيرٍ مِنْ نَجْويهُمْ اِلاَّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ»(99)؛ در بسيارى از سخنان درگوشى [و جلسات محرمانه] آنها خير و سودى نيست مگر كسى كه [به اين وسيله] به كمك به ديگران يا كار نيك و اصلاح در ميان مردم امر كند.
«كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ اَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ»(100)؛ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه خود عمل نمىكنيد.
شيطان خطاب به خداوند گفت: «اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ». فرعون با مردم خود مىگفت: «اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلى». از خود گفتن و خودستايى، از انواع سخنان شيطانى و فرعونى است كه بايد گوينده در هر حال از آن بپرهيزد.
«وَ اجْتَنِبُوا قَولَ الزّورَ»(101)؛ و از سخن باطل بپرهيزيد.
سخنانى از قبيل سخنان فريبنده و بىاساس(102)، لغو(103)، زشت و باطل(104)، تند و خشن(105)، استهزا(106)، عيبجويى(107)، لقب زشت و ناپسند(108)، گمانهزنى(109)، غيبت(110) و موارد ديگر، از جمله آسيبهاى ارتباط گفتارى بهشمار مىروند.
پس از بررسى برخى از آموزههاى قرآنى پيرامون شيوههاى ارتباط گفتارى و آسيبشناسى گفتار، در اين قسمت برخى از عوامل بسيار مهم را كه در افزايش ميزان اثربخشى سخن در مخاطبان نقش دارند، ياد مىكنيم:
بىترديد يكى از عوامل مؤثر در نفوذ كلام در مخاطبان، برخوردارى سخن از محتوايى ارزشمند و متقن است. سخن بنا به فرمايش قرآن كريم بايد سديد (محكم و استوار)، ثقيل (گرانبها) و طيب (پاكيزه) باشد.
«يَآءَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديدًا»(111)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد. (سديد يعنى قابل اعتماد، صحيح و مستقيم)(112). هنگامى كه سخن «سديد» باشد تأثيرى فوقالعاده خواهد داشت.
از طرفى سخنان وحيانى به عنوان «قول ثقيل» مطرح شده است:
«اِنَّا سَنُلْقى عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً»(113)؛ ما به زودى سخنى سنگين و گرانبها به تو القا خواهيم كرد.
«قول ثقيل» در تفاسير به معانى زير آمده است:
الف ـ سخن وحيانى و الهى و موضوعات قرآنى؛
ب ـ سخن داراى پيامدهاى سنگين براى مخالفان؛
ج ـ دستورات سنگين و مربوط به جهاد با نفس و تكامل انسان؛
د ـ سخن مبارك و گرانبها، عظيمالشأن و ارزنده، مستدل و بسيار پر بار و جامع؛
ه ـ سخن ماندگار در طول روزگار(114)؛
و ـ سخن پاكيزه (و هدوا الى طيب من القول). مراد سخنى است كه در آن خباثت نباشد و كلام خبيث به معناى كلامى است كه يكى از اقسام باطل در آن باشد(115).
گوينده هر قدر محبوبتر و مقبولتر باشد، نفوذ كلامش بيشتر خواهد بود.
هر چه نياز مردم به يك موضوع بيشتر باشد ميل آنان به استماع بيشتر است. در روايات از اين موضوع به علم نافع تعبير شده است.
كار بست فنون و آداب سخن هر قدر بيشتر و دقيقتر باشد سخن جذابتر و مؤثرتر خواهد بود.
افزون بر آنچه ياد شد، عوامل زير نيز درخور ذكر هستند:
ـ محفوظات بسيار، تسلّط كافى، داشتن مطالعات متنوع، رعايت اصول و قواعد
قرآن كريم به شنيدن و گفتن بسيار اهميت داده، تا جايى كه واژه قول و مشتقّات آن را حدود 1674 بار بيان نموده است. اهميت ارتباط شنيدارى و گفتارى زمانى روشنتر مىشود كه ما مقدار كلماتى را كه در يك روز شنيده و يا مىگوييم محاسبه نموده و نوع آن را مشخص كنيم
سخنورى به صورت ملكه، تمركز حواس و برخوردارى از ظاهر مناسب، ساده و بىپيرايه.
ـ مردمشناسى، روانشناسى، نكته سنجى، ايجاد نشاط و بهرهگيرى از انتقادات.
ـ پرهيز از سخن گفتن از خود، يا براى جلوهنمايى و قصد سخنورى، بلكه براى انجام وظيفه سخن گفتن.
ـ رعايت وقت، گزيدهگويى، توجّه به همگان، تونايى بر تهييج و استدلال شورانگيز.
ـ استفاده از داستان و مثال متنوع و دلنشين و ترغيب به موضوعات فطرى و دلپسند.
ـ شهامت و خونسردى و پرهيز از عصبانيت(116).
قرآن كريم به شنيدن و گفتن بسيار اهميت داده، تا جايى كه واژه قول و مشتقّات آن را حدود 1674 بار بيان نموده است. اهميت ارتباط شنيدارى و گفتارى زمانى روشنتر مىشود كه ما مقدار كلماتى را كه در يك روز شنيده و يامىگوييم محاسبه نموده و نوع آن را مشخص كنيم. به عنوان مثال اگر ما روزانه يك جزء از قرآن كريم را بخوانيم نزديك به 3 هزار كلمه وحيانى و با ارزش را بر زبان جارى كردهايم و اگر بتوانيم تعداد كلماتى كه با اطرافيان مىگوييم يا از آنها مىشنويم محاسبه كنيم، رقم بسيار زيادى خواهد شد.
و چنانچه «قول سديد»، سخن استوار و تقواى الهى را رعايت نكنيم و به اصول و قواعد آسيبشناسى گفتار و شنيدار بىتوجهى كنيم، هزاران كلمه لغو، باطل و بدون علم را بر زبان جارى كرده يا شنيدهايم و با توجّه به آيه «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ اُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْـءُولاً»(117) و يا آيه «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»(118) پى خواهيم برد كه بايد تمامى اوامر و نواهى قرآن را در امر ارتباط شنيدارى و گفتارى همواره نصب العين خود قرار دهيم و براى اجراى آن از خداوند استمداد جوييم.
1 ـ مولوى، مثنوى معنوى، انتشارات طلوع، 1369ش، دفتر اول، ص 83 .
2 ـ هفتهنامه پرتو، سال پنجم، ش 228، ص 8 .
3 ـ حسن زاده آملى، انسان و قرآن، چاپ دوم: تهران، انتشارات الزهراء، 1369ش، ص 49.
4 ـ ملك / 10.
5 ـ على رضائيان، مديريت رفتار سازمانى، چاپ سوم: انتشارات دانشكده مديريت دانشگاه تهران، 1374ش، ص 24، به نقل از Alpna yelsey .
6 ـ همان.
7 ـ همان، ص 244.
8 ـ فرقان / 44.
9 ـ اسراء / 36.
10 ـ نحل / 78.
11 ـ يونس / 31.
12 ـ مائده / 108.
13 ـ تغابن / 16.
14 ـ زمر / 18-17.
15 ـ شورى / 38.
16 ـ اعراف / 204.
17 ـ مؤمنون / 3.
18 ـ قصص / 55.
19 ـ نساء / 140.
20 ـ نور / 16.
21 ـ حجرات / 6.
22 ـ مائده / 41.
23 ـ محمّد حسين طباطبايى، الميزان، ترجمه سيد محمّد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363ش، ج 5، ص 552. اين آيه به گونهاى ديگر هم ترجمه شده است: آنها سخنان تو (پيامبر صلىاللهعليهوآله ) را مىشنوند كه بر تو دروغ ببندند يا براى ديگران جاسوسى كنند.
24 ـ مائده / 83.
25 ـ جن / 13.
26 ـ جن / 2-1.
27 ـ زمر / 18-17.
28 ـ بقره / 285.
29 ـ جاثيه / 23.
30 ـ انفال / 22.
31 ـ يونس / 42.
32 ـ بقره / 18.
33 ـ بقره / 171.
34 ـ انفال / 21.
35 ـ الرحمن 4-1.
36 ـ محمّد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخى، قم، دارالحديث، ج 11، ص 5308.
37 ـ همان.
38 ـ همان، ص 5039.
39 ـ جان دبليو كولتنر، ارتباط گفتارى ميان مردم، ترجمه دكتر سيد اكبر مير حسينى ـ دكتر قاسم كبيرى، انتشارات امير كبير، 1369ش، ص 15.
40 ـ محمّد على فروغى، آيين سخنورى، چاپ دوم: تهران، انتشارات زوّار، ص 11-1.
41 ـ كولتنر، ارتباط گفتارى ميان مردم، ص 15.
42 ـ همان، ص 17.
43 ـ قآ / 18.
44 ـ ملا فتح اللّه كاشانى، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، چاپ دوم: تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1344ش، ج 9، ص 11.
45 ـ نور / 24.
46 ـ ابراهيم / 4.
47 ـ قصص / 34.
48 ـ مريم / 97.
49 ـ عبدالواحد آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، ترجمه محمّد على انصارى، قم، دارالكتاب، ج 1، ص 207.
50 ـ كهف / 6.
51 ـ ابراهيم / 27.
52 ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1379، ج 3، ص 314.
53 ـ بقره / 83.
54 ـ محمّد حسين طباطبايى، الميزان، ترجمه سيد محمّد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363ش، ج 1، ص 331.
55 ـ طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 239.
56 ـ همان.
57 ـ اسراء / 53.
58 ـ انعام / 108.
59 ـ نحل / 125.
60 ـ اسراء / 23.
61 ـ كاشانى، منهج الصادقين، ج 5، ص 273.
62 ـ محمّد جواد نجفى، تفسير آسان، ج 10، ص 20.
63 ـ منهج الصادقين؛ مجمع البيان و تفسير عاملى، ذيل آيه ياد شده.
64 ـ تفسير عاملى، ج 5، ص 420.
65 ـ اسراء / 28.
66 ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 12، ص 89.
67 ـ بقره / 263.
68 ـ كاشانى، منهج الصادقين، ج 5، ص 277.
69 ـ نجفى، تفسير آسان، ج 10، ص 27.
70 ـ نساء / 63.
71 ـ كاشانى، منهج الصادقين، ج 3، ص 60.
72 ـ علامه طباطبايى، الميزان، ج 4، ص 615.
73 ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 3، ص 447.
74 ـ طه / 44-43.
75 ـ طبرسى، مجمع البيان، ج 16، ص 25.
76 ـ فلسفى، سخن و سخنورى، ص 194، به نقل از: بحارالانوار، ج 13، ص 134 (قولاً ليّنا اى كنّياه).
77 ـ نجفى، تفسير آسان، ج 11، ص 355.
78 ـ طبرسى، مجمع البيان، ج 16، ص 25.
79 ـ همان.
80 ـ نجفى، تفسير آسان، ج 11، ص 355. يحيى بن معاذ مىگويد: «هذا رفقك بمن يدّعى الربوبية فكيف رفقك بمن يدّعى العبوديه»؛ پروردگارا اين چنين است مداراى تو با كسى كه ادعاى ربوبيت مىكند، پس چگونه است مدارايت با كسى كه ادعاى بندگى مىكند.
81 ـ پل ژاگو، آموزش گفتار، ترجمه نيلوفر خوانسارى، چاپ سوم: تهران، انتشارات ققنوس، 1380ش، ص 105.
82 ـ نحل / 125.
83 ـ محمّد محمدى رى شهرى، گفت و گوى تمدنها در قرآن و حديث، مركز تحقيقات دارالحديث، 1379ش، ص 22.
84 ـ بقره / 235.
85 ـ احزاب / 32.
86 ـ عبدالباقى، المعجم المفهرس.
87 ـ بقره / 235.
88 ـ نساء / 5.
89 ـ نساء / 8 .
90 ـ احزاب / 32.
91 ـ رىشهرى، ميزان الحكمه، ج 11، ص 5259ـ5238 و 5321-5308.
92 ـ نهج البلاغه، حكمت 60.
93 ـ آنتونى رابينز، به سوى كاميابى، ترجمه مهدى مجردزاده كرمانى، چاپ بيست و يكم: تهران، مؤسسه فرهنگى راه بين، 1379ش، ج 1، ص 192.
94 ـ نجم / 28.
95 ـ نور / 15.
96 ـ محمّد محمدى رى شهرى، گفت و گوى تمدنها در قرآن و حديث، ص 22.
97 ـ كهف / 22.
98 ـ «اِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ امَنُوا»(مجادله / 10).
99 ـ نساء / 114.
100 ـ صف / 3.
101 ـ حج / 30.
102 ـ انعام / 112.
103 ـ فرقان / 25.
104 ـ مجادله / 2.
105 ـ احزاب / 19.
106 ـ حجرات / 11.
107 ـ حجرات / 11.
108 ـ حجرات / 11.
109 ـ حجرات / 12.
110 ـ حجرات / 12.
111 ـ احزاب / 70.
112 ـ علامه طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 347.
113 ـ مزّمّل / 5.
114 ـ با استفاده از تفاسير مجمع البيان، منهج الصادقين، الميزان و... .
115 ـ علامه طباطبايى، الميزان، ج 14، ص 504.
116 ـ محمّد تقى فلسفى، سخن و سخنورى، ص 24؛ محمّد على فروغى، آيين سخنورى، ص 165-157 (با تلخيص).
117 ـ اسراء / 36.
118 ـ ق / 18.